عليه تفسير، به عنوان كتابي كه در نوع خود شاني كلاسيك پيدا كرده، در واقع مجموعه اي از نقدها و تحليلهايي است كه سانتاگ در فاصله سالهاي ١٩٦٢ تا ١٩٦٥ به نگارش در آورده است. در مقالات اين كتاب در مورد بسياري از چهره ها و تحولات مهم ادبيات، هنر و تفكر قرن بيستم و به ويژه دهه هاي پنجاه و شصت ميلادي بحث ميشود: از كامو، لوي استروس، لوكاچ، سارتر، ناتالي ساروت، يونسكو، آرتور، برسون، گدار و آلن رنه، تا مفهوم سبك، تفسير، روانكاوي، رمان نو، فيلمهاي علمي-تخيلي هنر كيچ و كمپ.
خرید کتاب علیه تفسیر
جستجوی کتاب علیه تفسیر در گودریدز
معرفی کتاب علیه تفسیر از نگاه کاربران
دو فصل اول کتاب را خواندم (تا ۷۰) و بعد دیگر اعصابش را نداشتم. شاید هم روزی بقیهی کتاب را جستهگریخته خواندم. فکر میکردم به بهانهی این کتاب با نقد هنر آشتی کنم، ولی خصومتم بیشتر هم شد. صحبت از عدم جدایی فرم و محتوا میکند خانم سانتاگ، آن هم سال ۶۲. فکر میکردم این مفهوم دیگر باید جاافتاده باشد، ولی هنوز حتا مدعیانی که فرم-فرم میکنند یک نقد درست - به این معنا - ننوشته اند. منتقدی اینقدر باهوش نداریم که یک نکتهی تکنیکی را بگیرد و بگوید این به چه دلیل و برای کدام حرف اینطور شده. این روزها که بحث فیلمهای تجربی هم داغ شده (تمارض که دوست داشتم و هجوم که دوست نداشتم)، بیشتر یاد مقالهی علیه تفسیر سوزان سانتاگ میافتم. میگوید وقتی یک مفهومی در فیلم برایمان ناجور است و آزاردهنده (مثل تانکِ سکوتِ برگمان)، برایش معناسازی و استعارهسازی میکنیم.
مشکل من با نقد هنر چیست؟ این است که حتا خود سانتاگ، خود بوردول و همگیشان، گزارههایی برای نقد میدهند، که معلوم نیست از کجا آورده اند. شاید گفته شود هنر همین است، که از خودش بشود لذت برد، ولی اینها در مغز من پردازش نمیشود. من مدرک علمی میخواهم برای هرچیز و بحث مطلقا منطقی. در نتیجه شاید «من» آدمِ هنر (به معنای روشنفکری امروزیاش) اصلا نیستم. باید سرگرم کتابهای علمی خودم شوم.
ولی معتقدم هنر باید علمی نقد شود، و این مفهوم را ندیده ام جایی، و البته ایدههایی برای پرداختن بهش دارم. اصلا جوانم و خامم و آرزومند؛ شاید هم مسیر من بنکل در درک آنچه هنر مینامند فرق میکند.
ولی راضی هستم از متر و معیارم در قضاوتهای هنریم. و اعتماد به نفسم از متر و معیار مشخص و واضحم میآید، و نه بحثهای زیباییشناسانهی بیپایه و غیرعلمی. (علم هم یعنی فیزیولوژی، و اسم علم بر نقد فیلم و غیره نگذاریم!)
*
«ما به جای معناشناسی به کِیفشناسی هنر نیازمندیم.»
«نفس مرئی شدن سبکهای مختلف خود محصول آگاهی تاریخی است.»
«هنر اغواست، نه تجاوز.»
«لذت اخلاقی هنر، و همینطور خدمت اخلاقیای که هنر بهانجام میرساند، در ارضای هوشمندانهی آگاهی ماست.»
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب علیه تفسیر
خرید کتاب علیه تفسیر
جستجوی کتاب علیه تفسیر در گودریدز
مشکل من با نقد هنر چیست؟ این است که حتا خود سانتاگ، خود بوردول و همگیشان، گزارههایی برای نقد میدهند، که معلوم نیست از کجا آورده اند. شاید گفته شود هنر همین است، که از خودش بشود لذت برد، ولی اینها در مغز من پردازش نمیشود. من مدرک علمی میخواهم برای هرچیز و بحث مطلقا منطقی. در نتیجه شاید «من» آدمِ هنر (به معنای روشنفکری امروزیاش) اصلا نیستم. باید سرگرم کتابهای علمی خودم شوم.
ولی معتقدم هنر باید علمی نقد شود، و این مفهوم را ندیده ام جایی، و البته ایدههایی برای پرداختن بهش دارم. اصلا جوانم و خامم و آرزومند؛ شاید هم مسیر من بنکل در درک آنچه هنر مینامند فرق میکند.
ولی راضی هستم از متر و معیارم در قضاوتهای هنریم. و اعتماد به نفسم از متر و معیار مشخص و واضحم میآید، و نه بحثهای زیباییشناسانهی بیپایه و غیرعلمی. (علم هم یعنی فیزیولوژی، و اسم علم بر نقد فیلم و غیره نگذاریم!)
*
«ما به جای معناشناسی به کِیفشناسی هنر نیازمندیم.»
«نفس مرئی شدن سبکهای مختلف خود محصول آگاهی تاریخی است.»
«هنر اغواست، نه تجاوز.»
«لذت اخلاقی هنر، و همینطور خدمت اخلاقیای که هنر بهانجام میرساند، در ارضای هوشمندانهی آگاهی ماست.»
مشاهده لینک اصلی